هر چه به پایان بهمن نزدیک میشویم من بیشتر فکر میکنم که چقدر از اینکه زنده ام بی حس و حالم. این روزها احمقانه برق ناامیدی چشم ها مو گرفته. شدم مثل یه آدم در حال احتزار که باید قرآن بذارن رو سینه اش، شست پاهاشو با یه پارچه سفید ببندن و سوره یس و صافات بخونن بالای سرش تا آروم آروم سفرش رو به سوی ابدیت شروع کنه.
دارم فکر میکنم به تمام روزهای رفته به تمام روزهای پیش رو. روزهایی که نمیدونم چطور باید باهاشون روبه رو بشم. ترس از آینده مه گرفته خودم.
تمرین میکنم که بهت فکر نکنم بعد وسط همین تمرین میبینم ساعتهاست که فقط به تو فکر میکنم. به سالن کنسرت، به برق عبور کردنت از جلوی میکسر و به صدای سوت کشیدن میکروفون. فکر میکنم که تی شرتت چه رنگی بود و به جهت موهات فکر میکنم. بعد آروم آروم صورتم گرم و مرطوب میشه میبینم تو رو که داری حرف میزنی و به سالن نگاه میکنی به خودم نگاه میکنم که تو این اجرا برای اولین بار شال قرمزم رو نپوشیدم. یه شال مشکی سرم کردم. بعد دوباره به تو نگاه میکنم که هنوز غرق حرف زدنی و به نقطه ای نامعلوم توی جمعیت نگاه میکنی. بعد از سالن میام بیرون برمیگردم به عقب. به اولین اجرا و فرار کردنم از سالن و تو و اون جمله معروف که تو سایه نیستی و آفتابی. بعد یادم میاد امشب من شبح بودم. مثل شبح اومدم و رفتم. بعد آروم صورتم رو پاک میکنم و خودمو تصور میکنم تو فرودگاه. بعد ترس برم میداره من توان نشستن تو اون هواپیما رو ندارم. آروم میام بیرون دوباره خودمو تو خیابون معروف میبینم تو سرما قدم میزنم و انتظار تو رو میکشم میای و میزنیم به جاده و جاده همچون رودی ز نقره جریان داره. آروم آروم دوباره برمیگردم تو فرودگاه به خودم میگم:
در سایه لایزال تو گم گشتم
هستی تو اگر شراب من خم گشتم
ای ناب ترین خواسته ام از دنیا
در دف تو میانه ای و من تم گشتم...
هواپیما بلند میشه و من برای همیشه گم میشم....
+ من 27 ساله خواهم شد البته به زودی و در این هفت زندگی ام تنها خواهم بود....
++ دعات میکنم.
بیست و هفت سالگیت مبارک رفیق.
میدونم که میبینم.
به دعا اعتقاد دارم. و به روزهای روشن برای تو.
برات صمیمانه روزهای روشن رو دعا میکنم
+ دلم میخواد شادیتو ببینم.برق چشاتو.حتا شده از پشت کلماتت
++ صبور باش...
خوبه که هستی و رفیقی برای این روزها.



ممنونم برای دعا، منم به دعا خیلی اعتقاد دارم.
+ ممنونم که امیدوارم میکنی
++ هستم، صبوری میکنم.
زندگی... کاریش نمیشه کرد. بخوای نخوای جریان داره. گرچه دردناک یا...
زیبا مینویسید
آره جریان داره و این جریان داشتن گاهی آدم رو له میکنه...
ممنونم.