باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

13

مدت هاست از خودم دور ماند ام. جدا افتاده ام. اینقدر فشار به روح و تنم وارد کردم بله وارد کردم که دیگر رمقی نیست. هر روز که بیدار میشوم احساس میکنم دیگر توانایی ادامه این زندگی را ندارم. دارم میفهمم مفهوم سخت گرفتن چیه. قبلا خیلیا میگفتن بهم ولی نمی فهمیدم ولی الان بهتر می فهمم. از این خود اتهامی خسته شدم. از این که فکر کنم چی میشه و چی نمیشه خسته شدم. میدونی دلم میخواد همه بارها رو بذارم زمین و رها بشم. رها بشم از بند همه چیز و همه کس. از این شرایط احمقانه ای که برای خودم درست کردم بدم میاد از همه چیز میترسم. واقعا افسرده شدم. میخوام از خودم بیام بیرون، فراموش کنم آنچه داشتم و الان ندارم. از صفر شروع کنم....

+ هر چی خواستم بهت گفتم ولی سبک نشدم. شاید چون تو سکوت کردی و حرف نزدی. نمی خوام صداتو بشنوم. توانایی شنیدن صداتو ندارم....

++ خانه ام آتش گرفته آتشی جانسوز....

12

پنجره و برنامه مفصل آذر ...

** عکس ها حذف شد.


11

این روزها که نبودم عجب روزایی بود...همش کار ولی یه کار باحال.

تموم کارخونه رو رنگ زدیم. سفید، آبی، نارنجی، زرد و مشکی. رنگ آبی و نارنجی رو من تنهایی زدم. اینقدر حس خوبی داشت. بوی تینر و رنگ...

اینها هنرنمایی های خانوم پنجره است:


                    


این حس های خوب البته موقتی بودن و بعد از مونتاژ دستگاه به مدت 20 ساعت مشغول تنظیم بودیم. دیشب تا ساعت 3 نصفه شب کارخونه بودیم. امروز هم از 11 صبح تا 6 بعد از ظهر تا بالاخره درست شد. آقای مدیرعامل هم بود و مثل همیشه با من کل کل داشت سر مهندسی مکانیک و صنایع... این یه شوخی قدیمیه بین من و اون که هر وقت کار گیر میکنه میگه شما مهندسای مکانیک اگه صنایع نباشه هیچ کاری نمی تونین  بکنین منم میگم صنایع اقیانوسی ست به عمق 1 سانتیمتر.  و بعد هر دو میخندیم.  این کل کل همیشگی ماست. برگشتن هم با هم اومدیم. توی راه کمی گپ زدیم. 


خیلی خیلی دلم میخواست میتونستم برم سفر. دلم پر میزنه برای دور شدن از این شهر!

+ حرفی برات ندارم امروز به جز اینکه DD.


10

یک بعد از ظهر نسبتا آرام، با فیلم مورد علاقه من:



این فیلم رو بی نهایت دوست دارم امروز بار ششم یا هفتم بود که دیدم. عاشق تک تک لحظه هاش هستم. 

خیلی خیلی خوش ساخته.

+ چیزهایی هست که نمیدانی!

08(هاگیر و واگیر)

امروز هم نشد. مدیرعامل نیومد. دارم دیوونه میشم. کاش تنهایی نباید این تصمیم رو میگرفتم. لعنتی کاش اینجا بودی کمکم میکردی. من به کمک نیاز دارم.حتی بابا هم درکم نمیکنه. من فقط خیلی خسته ام. به یه آدم نیاز دارم که فقط بغلم کنه. آروم بشم. خدایا دارم میترکم. کجایی؟