-
تمام.
چهارشنبه 21 اسفند 1392 17:28
دیگه نمی نویسم.... حرفی برای گفتن نیست. دارم میرم. برای همیشه.تمام شد. دیگه دوست ندارم چیزی رو ثبت کنم. دیگه بارون نمیاد و پنجره شکسته ...
-
روزهای اخر اسفند
جمعه 16 اسفند 1392 06:47
روزهای اخر اسفند، را مزه مزه میکنم. گس و گاهی تلخ... خوشبختی این روزهای من همین طعم خرمالویی زندگی ست که به یادم می اورد هنوز زنده ام.
-
22- خبر خوب
جمعه 9 اسفند 1392 12:15
سلام به همه. من یه خبر خیلی خوب دارم. عفونت ناخن دستم خوب شده و دیگه قوی شده. نمیشکنه و رشد میکنه. سالمه. یه عالمه داروی تقویتی و لوسیون دارم ولی خوشحالم که یه بار دیگه تسلسم نشدم ناخنم قراره شکل طبیعی بگیره و زیبا رشد کنه. این ناخن منه حدود یک هفته پیش: ** و این انگشت منه سه هفته بعد از عمل جراحی اون موقع ناخن نداشتم...
-
دلانه
جمعه 2 اسفند 1392 10:56
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
21- تولد تولد تولدم مبارک.
جمعه 2 اسفند 1392 10:53
خوب الان 27 سالمه. دو روز پیش تولدم بود. من همیشه روز تولدم یه برنامه خاص برای خودم داشتم یا میرفتم کافه یا شام بیرون. معمولا تنها. همیشه دل تو دلم نبود. همیشه سعی میکردم لحظه لحظه 30 بهمن یادم بمونه. امسال تصمیم گرفتم هیچ کدوم از کارای سالهای قبل رو انجام ندم. نه بیرون رفتم، نه سعی کردم چیزی یادم بمونه. حتی انتظار...
-
20- ادامه دیروز
جمعه 25 بهمن 1392 16:48
دیروز تو محل کارم اتفاقی افتاد که من رو به شدت به فکر فرو برد. که در قبال این حقوقی که میگیرم دارم خودمو، اعتقاداتمو میفروشم؟ همش میپرسم پنجره خودتو چند داری میفروشی؟محکم پای اعتقاداتت واستا، اونها هر چقدر هم قوی باشن نمیتونن تو رو بخرن. من لابی نمیکنم.... اه اینقدر سخته بزرگ شدن....
-
19 دوباره
پنجشنبه 24 بهمن 1392 19:19
چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری نه به انتظارِ یاری، نه ز یار انتظاری غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
-
18- تعطیل
سهشنبه 22 بهمن 1392 12:08
دارم راه میرم و فکر میکنم. دلم میخواد تمام طول بلوار جمهوری رو روی جدول راه برم. لذتی داره ها....... + دیگه بهت کمتر فکر میکنم. ++ دلم یه دنیای جدید میخواد از سردرد، کوکاکولا، داروهای تقویتی برای ناخنم، از کارکردن 8 صبح تا 4 عصر و بعد بیحوصلگی هر روز خسته شدم. دلم تلاش دوباره میخواد. +++ ولی تمام این خواستن ها کلا...
-
17- خیال
جمعه 18 بهمن 1392 21:25
دیشب در خلسه ای از خواب و خیال، بین خواب و صدای زنگ تلفن های مکرر از کارخونه، به خوابم اومدی. حرف زدی و من که بعد مدتها وسط هال خوابم برده بود با فریادی از خواب بیدار شدم. یاد فیلم " آغاز" یا همون ( inception) افتادم. اخه تو همون اوضاع نمیفهمیدم بیدارم یا نه و همش از این خواب به خواب دیگه.منتقل میشدم و تو...
-
16- من 27 ساله خواهم شد.
چهارشنبه 16 بهمن 1392 17:20
هر چه به پایان بهمن نزدیک میشویم من بیشتر فکر میکنم که چقدر از اینکه زنده ام بی حس و حالم. این روزها احمقانه برق ناامیدی چشم ها مو گرفته. شدم مثل یه آدم در حال احتزار که باید قرآن بذارن رو سینه اش، شست پاهاشو با یه پارچه سفید ببندن و سوره یس و صافات بخونن بالای سرش تا آروم آروم سفرش رو به سوی ابدیت شروع کنه. دارم فکر...
-
15- خدا را شکر
دوشنبه 7 بهمن 1392 17:54
خدایا شکرت. جوانک ما حالا روزهای سخت را گذرانده و بعد از دو عمل جراحی ترمیمی حال نسبتا مساعدی داره. خطر ریه رفع شده و استخوان های تقریبا له شده ترمیم شده اند. معجزه ای بود حقیقتا که ما به چشم دیدیم. وقتی به اون لحظه دردناک فکر میکنم که چطور فریاد میزد و تمام سالن تولید تلاش میکردن و گریه های بچه ها از شدت ناراحتی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 بهمن 1392 19:29
مدتهاست نمینویسم سعی کردم فکر کنم و ارامش رو تجربه کنم. ولی الان یهو دلم خواست بنویسم. روزها گذشتند و من دوباره ارامش مرده را پیدا کردم. خداوند مهربانانه رحمت را بر.سرم.نازل کرد همراه با دانه های سپید برف. و من به اندازه خنده هایی که از دنیا طلبکارم.در یک.سال و نیم گذشته خندیدم... سفر کردم. تنها، کتاب خریدم و معلمی را...
-
برمیگردم!
دوشنبه 16 دی 1392 22:59
سلام یه همه کسایی که من رو میخونن. اساسا روزایی که نبودم خوب نبود. جلسات مکرر برای راضی کردن من.به برگشت به کارخونه و تکرار.تمام انچه ازش نفرت دارم. کلی بحث و گفتگو. قول و وعده و حتی گاهی خواهش. همه از جانب مدیرعامل شرکت که من برگردم. بخوام ابعاد موضوع رو توضیح بدم ما دو تا مکالمه تلفنی داشتیم هر کدوم بیشتر از یک...
-
تمام شد.
سهشنبه 3 دی 1392 08:56
تمام شد به همین راحتی. من امروز سر کار نرفتم... دیگه توان تحمل شرایط اونجا رو نداشتم. خیلی سعی کردم ولی نشد. میخواستم خودم باشم ولی نشد. دیرروز در یک جلسه اضطراری تو محل کارم احساس کردم به شدت بهم توهین شد بنابراین عین یک خانوم باوقار، در تمام جلسه سکوت کردم و بعد از کارخونه اومدم بیرون، زنگ زدم به مدیرعامل و یک ساعت...
-
14
شنبه 23 آذر 1392 15:20
میخوام یه چیزی تعریف کنم براتون: شده تا حالا حس کنین تو خلا زندگی میکنین؟ یعنی هر نیرویی.که وارد میشه بهتون هیچ تاثیری نداره ؟ مثلا میرین مهونی، سفر، خرید... ولی انگار هیچی.ثبت نمیشه تو ذهنتون. بی تفاوت نیستین ولی اینقدر تو خودتون غرق شدین که یادتون نمیاد زندگی اجتماعی، تغییر مکان و زمان هم وجود داره. انگار ادم تو یه...
-
13
یکشنبه 10 آذر 1392 18:57
مدت هاست از خودم دور ماند ام. جدا افتاده ام. اینقدر فشار به روح و تنم وارد کردم بله وارد کردم که دیگر رمقی نیست. هر روز که بیدار میشوم احساس میکنم دیگر توانایی ادامه این زندگی را ندارم. دارم میفهمم مفهوم سخت گرفتن چیه. قبلا خیلیا میگفتن بهم ولی نمی فهمیدم ولی الان بهتر می فهمم. از این خود اتهامی خسته شدم. از این که...
-
دلانه
چهارشنبه 6 آذر 1392 19:51
ماهی ها نه گریه می کنند نه قهر و نه اعتراض! تنها که می شوند قیدِ دریا را می زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقی شان برعکس شنا می کنند! بهرنگ قاسمی
-
موسیقی
دوشنبه 4 آذر 1392 17:42
توصیه امروز من: خسرو شکیبایی/ نامه ها/... ... باشد گریه نمی کنم گاهی اوقات هرکسی حتی از احتمال شوقی شبیه همین حالای من به گریه می افتد چه عیبی دارد، اصلا چه فرقی دارد، دارد باران می بارد و هنوز هم نامه ای به مقصد نمی رسد... http://www.javanemrooz.com/music/album-414.aspx
-
12
دوشنبه 4 آذر 1392 17:30
پنجره و برنامه مفصل آذر ... ** عکس ها حذف شد.
-
دلانه
یکشنبه 3 آذر 1392 19:36
سلام خسته شدم اینقدر نوشتم و پاک کردم. خسته شدم این همه نگاه کردم تا به زندگیم گند بزنن. خسته شدم این همه انتظار کشیدم. دیگه هیچی نمیخوام. دچار نوعی تزلزل ذهنی شدم. نیاز به سکوت دارم. نگاه کنم و نبینم. گوش کنم و نشنوم. لمس کنم و حس نکنم. دلم مردن می خواهد. +شوخی نیست 2 و 2 ماه شد یعنی 26 ماه. که 13 ماهش تو حسرت...
-
مخاطب خاص دارد.
سهشنبه 28 آبان 1392 21:03
-
بدون شرح...
پنجشنبه 23 آبان 1392 12:07
-
عنوان نمی خواهد....
دوشنبه 20 آبان 1392 20:09
فرو ریختم...
-
11
یکشنبه 19 آبان 1392 20:23
این روزها که نبودم عجب روزایی بود...همش کار ولی یه کار باحال. تموم کارخونه رو رنگ زدیم. سفید، آبی، نارنجی، زرد و مشکی. رنگ آبی و نارنجی رو من تنهایی زدم. اینقدر حس خوبی داشت. بوی تینر و رنگ... اینها هنرنمایی های خانوم پنجره است: این حس های خوب البته موقتی بودن و بعد از مونتاژ دستگاه به مدت 20 ساعت مشغول تنظیم بودیم....
-
دلانه
چهارشنبه 15 آبان 1392 20:43
وارد حیاط میشم. تمام درختها خاک گرفتن. سبزی درختهای سرو رو انگار یک لایه از غبار غم پوشونده و خاکستری دیده میشن. دارم به تو فکر میکنم و میبینم خاکستری تر به نظر میرسن. دارم هنوز بهت فکر میکنم که میرسم دم در به درختهای نو پا. نفس عمیقی میکشم و خیلی آروم میرم سمت کوچیکترین سرو باغچه. دستی بهش میکشم انگار دردمون یکیه....
-
10
سهشنبه 14 آبان 1392 18:36
یک بعد از ظهر نسبتا آرام، با فیلم مورد علاقه من: این فیلم رو بی نهایت دوست دارم امروز بار ششم یا هفتم بود که دیدم. عاشق تک تک لحظه هاش هستم. خیلی خیلی خوش ساخته. + چیزهایی هست که نمیدانی!
-
09(پایان استعفا)
دوشنبه 13 آبان 1392 20:59
بالاخره امروز با مدیرعامل حرف زدم. بنا بر دلایل پنجره ای دوست دارم با جزئیات تعریف کنم اگه حوصله خوندن ندارین زودی برین خط آخر. صبح آقای مدیرعامل اومدن کارخونه وارد ساختمون اداری که شد از جلوی اتاق من رد شدن و صدا بلند شد خانوم پنجره مگه تو با من کار نداشتی دیروز. بدو بیا. من رنگم شد گچ. دوباره سرک کشید ولی عجله نکن...
-
08(هاگیر و واگیر)
یکشنبه 12 آبان 1392 18:39
امروز هم نشد. مدیرعامل نیومد. دارم دیوونه میشم. کاش تنهایی نباید این تصمیم رو میگرفتم. لعنتی کاش اینجا بودی کمکم میکردی. من به کمک نیاز دارم.حتی بابا هم درکم نمیکنه. من فقط خیلی خسته ام. به یه آدم نیاز دارم که فقط بغلم کنه. آروم بشم. خدایا دارم میترکم. کجایی؟
-
07(تصمیم)
شنبه 11 آبان 1392 19:17
از دیشب تصمیم گرفتم برم و استعفا بدم. دیگه نمیخوام تو این شرایط کار کنم. امروز از صبح شاید ده بار رفتم در اتاق مدیرعامل ه استعفامو تحویل بدم ولی نمیتونم باهاش روبه رو بشم. اصلا دلم یه جوریه. تمام روز یه بغضی تو صدام بود. عصری هم همینطورم. فردا میگم. فردا. توصیه موسیقی امروزم: همایون شجریان/ نسیم وصل/ هوای گریه...
-
موسیقی
جمعه 10 آبان 1392 09:41
توصیه امروز من حسین علیزاده/ نی نوا/ نغمه(variation on naghmeh) http://www.javanemrooz.com/music/album-364.aspx