باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

19 دوباره

چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری

نه به انتظارِ یاری، نه ز یار انتظاری


غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری


نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم

منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.