باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

17- خیال

دیشب در خلسه ای از خواب و خیال، بین خواب و صدای زنگ تلفن های مکرر از کارخونه، به خوابم اومدی. حرف زدی و من که بعد مدتها وسط هال خوابم برده بود با فریادی از خواب بیدار شدم. 

یاد فیلم " آغاز" یا همون ( inception) افتادم. اخه تو همون اوضاع نمیفهمیدم بیدارم یا نه و همش از این خواب به خواب دیگه.منتقل میشدم و تو عمیق ترین خواب دیدمش، وقتی پریدم انگار سه تا مرحله رو پشت سر گذاشتم. مرحله عمیق تو یه غار.بود که من با یکی.که نمیدونستم کیه حرف میزدم، مرحله دوم تو یه خیابون نا اشنا بدون هیچ پوششی قدم میزدم و مرحله سوم که از همه سطحی تر.بود اومدم.تو اتاقم و رو تختم دراز کشیدم تا لحظه ای که پریدم. نمیدونم شاید این اوضاع به خاطر فشارهای روحی سنگینیه که بهم وارد شده. تازه بین این مرحله ها با کارخونه حرف.میزدم و متمرکز سعی میکردم مشکل اونجا رو حل کنم، با دوستم که چندساعتی بود رسیده امریکا چت میکردم. این وضعیت اشفته از 11 شب تا 8 صبح ادامه داشت. حدود 5 تا تلفن از کارخونه، مشکلی که حل نشد تا ساعت 11 ظهر و من که پریشون و بی خواب شدم. یه همچین ادمی هستم من به قول دوستم multitask به قول.خودم تراکتور....

من نمیدونم این چه شغل احمقانه ایه که من دارم، از اول هفته خط مرتبه، یهو پنجشنبه میریزه به هم. بعد خنگ ترین سرشیفت همون شب.شیفتشه،.بعد محصولی که قراره راحت تولید بشه عین گره کور میشه، بعد من دچار خوابهای در هم میشم، بعد صبح خواب میمونم نمیتونم.برم.به خلوت دنج. بعد الان سردرد...

این عین قانون مرفیه....

عجب روزگاریه

+مهم نیست کجایی سالمی؟

++ صدقه میدم که خوابم و حرفهات تو خواب تعبیر نشه. مراقب سلامتیت باش.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.