دارم راه میرم و فکر میکنم. دلم میخواد تمام طول بلوار جمهوری رو روی جدول راه برم. لذتی داره ها.......
+ دیگه بهت کمتر فکر میکنم.
++ دلم یه دنیای جدید میخواد از سردرد، کوکاکولا، داروهای تقویتی برای ناخنم، از کارکردن 8 صبح تا 4 عصر و بعد بیحوصلگی هر روز خسته شدم. دلم تلاش دوباره میخواد.
+++ ولی تمام این خواستن ها کلا تعطیل. فقط کار، درس و عکس. برنامه 6 ماه آینده اینه.
*******************
نوشته های ظهر امروز از محل کارم ارسال شد. از دفتر جدید. دفتری که نه دوسش دارم نه دوسش ندارم. تو دفتر جدید تنها هستم با کلی امکانات. به قول بچه ها VIP هستش اینجا، میز کار خفن، میز کنفرانس و قفسه های شیک. خلاصه خیلی کلاس داره. ولی من جای قبلی و اون میز ساده رو بیشتر دوست داشتم اینم دوست دارم ولی اونجا چیز دیگه ای بود. ولی اینجا بودن مزیتهای خودشو داره میتونم صدای موسیقی رو هر اندازه دلم خواست بلند کنم. امروز که تعطیل بود و واحد اداری کسی نبود و من میتونستم در اتاقم رو ببندم( من دوست ندارم در اتاقم بسته باشه تو ساعت کاری) یک دیسکوی حسابی راه انداختم البته دیسکوی سنتی. زمستان است، استاد شجریان.
خدایا کمکم کن این روزها رو پشت سر بذارم کمکم کن تصمیمی که گرفتم رو عملی کنم...
می دونی خیلی سخته بی کاری قدر کارتو بدون
من که احساس کپک زدگی می کنم