خیلی وقته چیزی ننوشتم. همش به خاطر درگیری کاریه. این چند هفته تقریبا هر روز حدود 12 ساعت کار کردم بعضی روزا حتی به 16 ساعت هم رسیده. خیلی سخت شده این چند وقته.البته به قول خودم که همیشه به بچه ها میگم خوب نون خوردنم سخته پس نون نخوریم...
دیروز عصر دیگه بچه های خط بهم میگفتن تو نمی خوای بری خونه؟ تو مگه خونه زندگی نداری/ منم میخندیدم و میگفتم رسما دارین منو از کارخونه بیرون میکنین اونا هم میخندیدن و میگفتن دقیقا....
کارمو دوست دارم. سخته ولی من دوسش دارم. متفاوته.
دستم هم خیلی بهتره. نصف ناخنم در اومده یکم کجه ولی به نظر من زیباترین ناخن دنیاست....
+ دلم برای صدات تنگ شده.
باز هم تابستان
باز هم من داغ
بدون حوا می جنگم با
داغی و تابستان
سلام
مطلبتون خوب بود
تشکر
موفق باشید