باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

رها کن

من آن رانده ی مانده ی بی شکیبم

که راهم به فریادرس بسته 

دست فغانم شکسته

زمین زیر پایم تهی می کند جای

زمان در کنارم عبث می زند موج

نه در من غزل می زند بال

نه در دل هوس می زند موج

رها کن،

رها کن که این شعله خرد چندان نپاید 

یکی برق سوزنده باید

کزین تنگنا ره گشاید

کران تا کران خار و خس می زند موج...

نظرات 1 + ارسال نظر
بهاره شنبه 5 مرداد 1392 ساعت 01:23 http://spoonha.blogfa.com

چرا اسم شاعرارو نمی نویسی؟

چشم.
این از فریدون مشیری.
از شعر بعدی حتما.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.