باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

سالگرد...

سه شنبه میشه 3 سال.

دقیقا 3 سال پیش اومدم تو کارخونه. اون موقع واقعا یه دختربچه بودم الان خیلی بزرگتر شدم. اون موقع خیلی چیزا رو بلد نبودم که الان بلدم. الان که فکر میکنم میبینم که واااااای خدایا من اون موقع چه قدر کوچولو بودم. و عجب آدم کله خری بودم که همچین کاری رو قبول کردم. من، با 23 سال سن شدم مدیر تولید و مدیر فنی یک کارخونه بدون هیچ دانشی نسبت به کار جدید.

من خیلی چیزا تو این 3 سال به دست آوردم. خدایا شکرت.

نظرات 1 + ارسال نظر
بهاره سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 19:47 http://spoonha.blogfa.com

: )

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.