باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

یخ در جهنم

آقا این شهر ما شده عینهو جهنم. گرم و شرجی. یعنی طوری گرمه که نفس آدم بند میاد بعد حالا فکر کنین بخش خشک کن خط تولید دچار اشکاله. بعد شما راهی نداری که بری اونجا وایستی تا مشکلو پیدا کنی. بعد اونجا 16 تا غلتک هست تو یه فضای بسته که دماشون بین 90 تا 110 درجه میباشد. بعد شما باید بری 2 ساعت اونجا واستی تا علتش پیدا شه. آقا این یعنی ته بد شانسی.خفه میشه آدم. بعد اتفاقا تو همون روز ساعت 1 ظهر درست 30 دقیقه بعد از یافتن عیب بخش خشک کن،  یه لوله انتقال روی سقف سوله از جا در میاد. بعد چون این مسئله چند بار توی هفته گذشته تکرار شده باید بری شرایط رو ببینی. ساعت 1 ظهر سرکار خانوم پنجره با حرکات محیرالعقول میرن رو سقف سوله. وسعت خرابی کم ولی مورد جدیه. باید واستم تا خودم حلش کنم. ساعت 1:30 دقیقه، یک عدد خانوم در حال تبخیر شدن روی سقف سوله 18 متر بالا. با یک عدد کارگر که از ارتفاع میترسه، گاز انبر، قلم و چکش به یک دست، دریل و پیچ در دست دیگر در تلاش برای رساندن دو سر لوله به هم. یعنی دیدنی بود تلاشم. دارم میام پایین ساعت 2:30 دقیقه. ناهار نخورده. گرم و پخته شده آفتاب یک ساعت و نیم خورده تو فرق سرم اومدم پایین برق کل کارخونه قطع شده. من دیگه فقط به دوربین نگاه میکردم و در افق محو شدم.حالا تو همچین جهنمی شب هوا بارونیه، خنک...بعد همه این دردسرا ساعت 3 باید تو یه جلسه تمام رسمی شرکت کنم. دبیر جلسه منم. تو جلسه هم با یه نفر بحث میکنم سر یه موضوع ساده. نه شماها بگین من تو این جهنم چیکار میکنم؟ منم خونسرد تا 6:30 بعد از ظهر کارخونم میام خونه دوش میگیرم. یکم تو خونه میچرخم. شب ساعت 10 میرم مسجد تا 1:30. تا  میخوابم میشه 2. صبح روز بعد ساعت 8 باید تو یه جلسه دیگه شرکت کنم.

.نه واقعا تراکتور  غیر از اینه؟



نظرات 1 + ارسال نظر
بهاره سه‌شنبه 15 مرداد 1392 ساعت 02:02 http://spoonha.blogfa.com

: )

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.