باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

مرگ

دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم 


صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند 


صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود 


صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،‌ تا سراغِ همسایه ... 


صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ ... 


تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم 


آهسته زیر لب ... چیزی، حرفی، سخنی بگوید 


مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت! 


هِه! مرا نمی‌شناسد مرگ 


یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند! 


حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم ساده‌ی آشنا 


تا تو دوباره بازآیی 


من هم دوباره عاشق خواهم شد!


"سید علی صالحی"

اینجا با صدای عمو خسرو بشنوید...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.