باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

شهریور

بالاخره شهریور از راه رسید. ماه دوست داشتنی. 

من عاشق این ماهم چون نزدیکترین ماه به پاییزه. به مهر. 


+ شد 10 ماه. خیلی راحت 10 ماه گذشت.  برای من به اندازه 10 سال. من رو گذاشتی اینجا تنها و بدون همدم. زخم رو دلم گذاشتی. تک تک لحظه های این ده ماهو با صدات با حس کردن نگات زندگی کردم. انکار که برای تو و کنار تو زندگی کردم. بی تاب شدم نبودی، دلتنگ شدم بازم نبودی. زنگ زدم جواب ندادی. غصه خوردم تسکینم ندادی. نیستی کنارم. کجایی؟ 

هر روز بهم زنگ میزنی؟ قول بده...

آخه میشه من به تو زنگ نزنم.........

دیدی شد. انگار که من اصلا نبودم. رفتی دنبال آرزوهات. ولی مگه من آرزوت نبودم که اینطوری تنهام گداشتی؟ رهام کردی...


++ دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

 

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

 

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد

قیصر امین پور.
نظرات 2 + ارسال نظر
Faeze شنبه 9 شهریور 1392 ساعت 11:22

بوی پاییز!

چرا بوی پاییز؟

دختر شیرازی جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 23:26

عزیز دلمممم
قربون اون حس قشنگت بشم...
هیچی ندارم بگم
میدونی که...

سپاس دوست خوب من.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.