خوب شد این قالب و بیشتر دوست دارم.
صبح زود از خونه زدم بیرون. جاده و البوم داروگ روزبه نعمت اللهی. پر از شادی بودم. 30 کیلومتری رانندگی کردم تا به مقصد رسیدم. آروم وارد شدم. کنار حوض پر آب واستادم و تصویر خودمو تو آب دیدم. وارد شدم اینجا پاتوقه همیشگیه دلتنگیای منه. سعی میکنم هر جمعه بیام تنهایی. 2 ماهی بود ماشین نداشتم نیومده بودم. نشستم تو یه گوشه دنج. سکوت محض بود کسی نبود داخل البته بیرون هم کسی نبود. آروم بودم. کم کم رفتم تو فکر. یه دفعه شنیدم آقایی با لحن زیبایی قرآن میخوند. منم یه قران برداشتم و شروع کردم به خوندن. بعد ایستادم به نماز ساعت 9 صبح شده بود و من آروم بودم. خیلی خیلی آروم. کفشامو پوشیدم و اومدم بیرون. آفتاب همه جا رو گرفته بود. منم روی یکی از پله ها نشستم. بلندای درختها رو تماشا کردم.
کاغذ و قلم برداشتم و پروپوزال پروژه عکاسی این هفته رو نوشتم. بعد راه افتادم سمت خونه. آروم بودم. آرومه آروم...
+ شد 2 سال. دست عشق از دامن دل دور باد...
++ خبری ازت نیست. اینجوری راحت تری شاید. شایدم پیش خودت میگی من راحت ترم. قضاوت نمیکنم. توکلم به خداست. دعات میکنم.
+++ دستم عقونت کرده ممکنه یه عمل دیگه در پیش داشته باشم. یکشنبه معلوم میشه. دعا کنین با دارو درست شه این عفونت لعنتی. اگه نشه ناخنم رو دوباره میکشن شاید اوضاع سخت تر بشه. دعام کنین لطفا.