باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

06( صبح جمعه طلایی)

آقا امروز از اون صبحهای جمعه کولاکه. صبح  من اینطوری شروع شد:

ساعت 7:14

 مامان: پنجرررررررره پاشو ساعت 7 صبحه مگه تو 7:30 قرار نداری؟

من: به سرعت نور از حالت افقی به عمودی تبدیل شده و دز کمتر از 15 دقیقه آماده بودم. خوشتیپ! 

حالا قرار چیه؟

قرار صبحانه در هتل با دختر خاله ها و پسرخاله. 

برنامه ریزی با کی بوده؟ طبیعتا بنده.

تکنیک به کار رفته برای بیرون کشیدن این جماعت خوابالو و شاغل در ساعت 7:30 صبح "جمعه" چی بوده؟

چهارشنبه شب در یک مهمانی خوانوادگی در جمع افراد مورد نظر

پنجره: بچه ها جمعه صبح بریم صبحونه بیرون؟

همه با تعجب: هان؟

پنجره: باشه من یه جای خوب پیدا میکنم، بهتون خبر میدم. هر کی نیاد "خر" (تکنیکش اینجاست)

همه: هان؟ چی شد؟

من: هیچی همه موافقت کردن جمعه صبح 7:30 بریم صبحونه.

.

همه شاد و خندون رفتیم یه صبحونه توپ زدیم به بدن. کلی خندیدیم و بسیار خوش گذشت.

یه همچین دختر گل و دموکراتی  هستم من.





 

بعدا نوشت

آقا نهاری پختم خیلی خوشمزه شد. اینم عکسش در آخرین لحظات قبل از سرو:




این غذا در انحصار بنده میباشد و با پوره سیب زمینی سرو میشود.

مواد لازم:

سینه مرغ قطعه قطعه شده

هویج

قارچ

برگ کرفس خرد شده

سیر و پیاز

و البته انار ترش

زعفران زیاد.


فوت کوزه گریش اینه که قارچ رو جداگانه با 3 قاشق ماست شیرین میزارم روی گاز بعد از یه مدت کم که قارچ آب انداخت از این آب برای پختن مرغی که با سیر و پیاز تفت دادم استفاده میکنم. بابا عاشق این غذاست.

پوره سیب زمینی :

سیب زمینی آب پز، شیر و آویشن.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.