باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

باران و دیگر هیچ

پنجره هستم. پنجره ای رو به باران. امیدوار و ...

تمام شد.

تمام شد به همین راحتی. من امروز سر کار نرفتم...

دیگه توان تحمل شرایط اونجا رو نداشتم. خیلی سعی کردم ولی نشد. میخواستم خودم باشم ولی نشد. دیرروز در یک جلسه اضطراری تو محل کارم احساس کردم به شدت بهم توهین شد بنابراین عین یک خانوم باوقار، در تمام جلسه سکوت کردم و بعد از کارخونه اومدم بیرون، زنگ زدم به مدیرعامل و یک ساعت حرف زدیم و نهایتا امروز سر کار نرفتم. به همین راحتی سه سال و نیم کار کردنم رو، زحماتم رو گذاشتم و اومدم بیرون.

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر شیرازی دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 11:58 http://dokhtarshirazi.ir

واقعا؟
نمیدونم بگم خوبه یا بد!
خوبه چون آدم باید کاری رو داشته باشه که آرامش بده بهش و بده چون آدم کار که نداشته باشه احساس بدی داره.
امیدوارم زودی یه کار مناسب که دلت میخواد جایگزین این شه واست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.