مدت هاست از خودم دور ماند ام. جدا افتاده ام. اینقدر فشار به روح و تنم وارد کردم بله وارد کردم که دیگر رمقی نیست. هر روز که بیدار میشوم احساس میکنم دیگر توانایی ادامه این زندگی را ندارم. دارم میفهمم مفهوم سخت گرفتن چیه. قبلا خیلیا میگفتن بهم ولی نمی فهمیدم ولی الان بهتر می فهمم. از این خود اتهامی خسته شدم. از این که فکر کنم چی میشه و چی نمیشه خسته شدم. میدونی دلم میخواد همه بارها رو بذارم زمین و رها بشم. رها بشم از بند همه چیز و همه کس. از این شرایط احمقانه ای که برای خودم درست کردم بدم میاد از همه چیز میترسم. واقعا افسرده شدم. میخوام از خودم بیام بیرون، فراموش کنم آنچه داشتم و الان ندارم. از صفر شروع کنم....
+ هر چی خواستم بهت گفتم ولی سبک نشدم. شاید چون تو سکوت کردی و حرف نزدی. نمی خوام صداتو بشنوم. توانایی شنیدن صداتو ندارم....
++ خانه ام آتش گرفته آتشی جانسوز....
ماهی ها نه گریه می کنند
نه قهر
و نه اعتراض!
تنها که می شوند
قیدِ دریا را می زنند
و تمام مسیر رودخانه را
تا اولین قرار عاشقی شان
برعکس شنا می کنند!
توصیه امروز من:
خسرو شکیبایی/ نامه ها/...
...
باشد گریه نمی کنم
گاهی اوقات هرکسی حتی از احتمال شوقی شبیه همین حالای من به گریه می افتد چه عیبی دارد، اصلا چه فرقی دارد،
دارد باران می بارد و هنوز هم نامه ای به مقصد نمی رسد...
http://www.javanemrooz.com/music/album-414.aspx
سلام
خسته شدم اینقدر نوشتم و پاک کردم. خسته شدم این همه نگاه کردم تا به زندگیم گند بزنن. خسته شدم این همه انتظار کشیدم. دیگه هیچی نمیخوام.
دچار نوعی تزلزل ذهنی شدم. نیاز به سکوت دارم. نگاه کنم و نبینم. گوش کنم و نشنوم. لمس کنم و حس نکنم. دلم مردن می خواهد.
+شوخی نیست 2 و 2 ماه شد یعنی 26 ماه. که 13 ماهش تو حسرت گذشت...
++ خدایا میشنوی....
+++ ...